روزی از روزها *
امیر صاحب السمو ملکی بلند شد از پای کلکی
در یک روز بارانی و شلکی زد بیرون از بیت پا کلکی
*الکی الکی و ولکی مث سگ چلکی
به کشور بحرین زد سرکی و نواخت زیر گوش کلکی
در جواب کلک گفتا
یا صاحب السمو ملکی به کدام علت و الکی
زدی زیر گوشم چپلکی مگر تو نداری بیت و نسائی
که انت گشتی هوائی و پوشیدی چوکه و قبائی
برو بزن به مخت دوائی
انت تاکل تلیت ابل و مرتب میشوی خپل
زمردم نمیخواهی بحل نمیشوی زکارت خجل
وقال فی جوابه امیر اسکت و گرنه شوی خمیر
بدونی که من زنم نفیر برو و گوشه ای بمیر
انا قوی قوی جداً و اکل گوشت لوک الیوم و غد اً
نحن رفیق مع امریکا او به ما دهد شامپو و ریکا
برد زما نفت هزاران قمقمه زما خالی زمخ بود جمجمه
لکن کلک در جواب امیر انجام داد کاری کبیر
برداشت حجری از زمین و نواخت امیر را بر جبین
لغات محلی
کلکی: منقل آتش،
شلکی : زمین خیس شده بعد از باران
، پا کلکی : با شرت
سگ چلکی : سگ ولگرد،
چپلکی : تو گوشی،
چوکه : عبا
،تلیت ابل : تلیت آ بگوشت شتر
گوشت لوک : گوشت شتر
بر گرفته از دل نوشته های برادر بزرگوار آقای عباس علیزاده